جدول جو
جدول جو

معنی شیخ هندی نقشبندی - جستجوی لغت در جدول جو

شیخ هندی نقشبندی
شیخ شیخ هندی نقشبندی، ابن زکریا بن سلطان هندی نقشبندی، از بزرگان طریقت نقشبندی. در نامۀ دانشوران آمده: شیخ تاج الدین ابن زکریا بن سلطان عثمانی نقشبندی هندی شیخ طریقت فرقۀ نقشبندیه از سلاسل صوفیه بود و در عصر خویش رابطۀ ارشاد اهل طلب و اصحاب فقر و واسطۀ نیل فیوض و امدادات نشأه غیب محسوب میگردید صحبت جمعی کثیر از مشایخ طریقت را دریافته ولی تربیت و تکمیلش در خدمت شیخ اجل الله بخش هندی صورت تحقق پذیرفته است وی مصنفات نغز و رسایل لطیف دارد از آنجمله است رساله ای در طریق سادات و اساتید فرقۀ نقشبندیه در آن رساله آداب و دستور العمل این طایفه را شرح داده و کلمات قدسیۀ مأثوره ازحضرت خواجه عبدالخالق غجدوانی را جمع نموده و بر آنها بیان و شرح نگاشته و کیفیت سلوک نقشبندیان را که خواجه عبدالخالق در طی آن سخنان اشاره آورده و تشریح و تصریح فرموده است و دیگر صراط مستقیم و نفخات الهیه در موعظۀ نفس زکیه و دیگر تعریب نفحات الانس از تصانیف مولی عبدالرحمن عارف جامی و تعریب رشحات این دو کتاب شریف را از لغت پارسی بعربی نقل نموده است. شیخ تاج الدین مریدان بسیار و شاگردان بیشمار داشت خلقی وافر حلقۀ ارادت او را بگوش افکندند و حاشیۀ متابعت و اقتفاء وی بدوش کشیدند و در طریقۀ فرقۀ نقشبندیه بدستگیری او پای گذاردند و قدم زدند از مشهورین ملازمان او و معاریف عرفای زمان او که تلمذ وی اختیار کردند استاد احمد ابوالوفاست که از افاضل قرن یازدهم هجرت بود و شیخ موسی پسر استاد احمد مزبور و شیخ محمد میرزا و امیر یحیی بن علی پاشا و جمع کثیر دیگر که همه از معتبرین و متعینین آن عصر بودند شرح احوال و ترجمه سیرۀ وی را شاگرد رشیدش سیدمحمد بن اشرف حسینی در رسالۀ مخصوصه شرح داده است مسماء بتحفهالسالکین فی ذکر تاج العارفین سید در آن رساله میگوید خوداز حضرت شیخ تاج الدین شنیدم که میفرمود من در اوایل حال و بدایت امر بعد از آنکه بواسطۀ حضرت خضر علیه السلام بسعادت توبه رسیدم چون هنگام غلبۀ ذوق و استیلای جذبات بود از پی ادراک صحبت پیری کامل و استادی مکمل بسیاحت برآمدم و به هر دیار که احتمال نجاح و ظفر مطلوب میدادم عبور مینمودم و در خلال آن احوال بنای کار من بر حسب التزام عهدی اکید بر اموری که در کتب مشایخ و نوشتجات مرشدان بزرگ مضبوط گردیده است بود که فرموده اند تا مرید بشیخی و پیری نرسیده است بنای معامله و سلوکش باید بر این امور بوده باشد و چون باستادی کامل و پیری مکمل و مرشدی واصل برسید آنچه او دستورالعمل میدهد باید معمول دارد و تخطی روا ندارد و در این اوقات ارواح مشایخ و روانهای مقدس بزرگان برای من نمودار میگردیدند و کشف صحیح حاصل می آمد پس در طی زمان سیاحت ببلدۀ اجمیر که تربت مطهر قطب العصر شیخ معین الدین چشتی آنجاست در آمدم روح مقدس معین الدین نزد من حاضر گردید مرا طریق نفی و اثبات بر کیفیتی که مخصوص سلسلۀ چشتیه است و آنرا حبس الانفاس مینامند تعلیم و تلقین فرموده گفت بر همین وتیره جلوس میکن و استعمال ذکر مینمای و این کار را باید در بلدۀ باکور که مزار شیخ حمیدالدین باکوری از جملۀ شاگردان من آنجاست مجری داری و هم روح پاک آن شیخ بزرگ بامن فرمود که من پس از مدتی مدید محض خاطر تو اینجاآمدم و گرنه خود در مکۀ معظمه میباشم و از جهت بدعتهای شنیع که بر سدّ مزار و تربت من بظهور میرسانند بدین مقام گذرنمیکنم و توقف نمی آرم پس من بموجب فرمان حضرت شیخ معین الدین جشتی بسمت بلدۀ باکور روانه گردیدم و آنجا بمعامله و ریاضت مشغول شدم و احیاناً قبر شیخ حمیدالدین را زیارت میکردم و از روحانیت وی آداب طریق می آموختم پس انوار و تجلیات و احوال موافق مشی و سلوک فرقۀ جشتیه بر من نمودار میگردید و در آن سال برای اربعین و ریاضت و اذکار بخلوتی می نشستم که داخل سه خانه تاریک بود و با این وصف نوری برای من طالع میگردید که فروغ آن از خورشید نمیماند و در میان شب تار درمیان چنان خلوتی تاریک بر حالی که درهای هر سه خانه را بسته بودم بسان روز روشنی میداد که من بر تابش و پرتو آن قرآن تلاوت میکردم و از برای من انسی بدان نور بهمرسید پس روزی بر راهی میگذشتم مردی را دیدم که رساله ای در نزد اوست چون در آن رساله نظر نمودم دیدم نوشته است که: ان بعض الناس یحصل لهم فی اوان الذکر نور فیغترون به، یعنی برخی از مردم رادر حال ذکر نوری نمودار میشود و ایشان بدان نور مغرور میگردند که همانا بدرجۀ کاملین و رتبۀ واصلین فایز شدیم همینکه من این عبارت را خواندم آن شخص در حال آن رساله را بگرفت و از نظر غایب شد من ملتفت شدم که این ارشادی بود مرا از جانب آن شخص آنگاه یک روزنزدیک مزار شیخ حمیدالدین نشسته بودم ناگاه روان مقدس آن بزرگوار حاضر گردید و خواست تا مرا خرقۀ اجازت عطا فرماید و میخواست که این ارادۀ او بدست یکی از کسانی که سند خلافت او را داشتند واقع شود من عرض کردم نمی خواهم باین کرامت فرا رسیده باشم مگر خود از دست مبارکت. فرمود این خواهش بر خلاف سنت جاریۀ پروردگار است که من از نشاءه برزخی بر عالم ناسوت چنین تصرف بظهور رسانم ناگزیر باید این تشریف بفرمان و اشارت من بدست یکی از احیاء خلفاء من جاری گردد پس من دستوری یافته در طلب پیری کامل و مرشدی واصل شدم و دردشت و کوهسار و هر پست و بلند بتکاپو در آمدم و بسیاری از مشایخ را میدیدم و معتقد نمی گردیدم از جمله شیخ نظام الدین باکوری که از مشایخ جشتیه بود میخواست که مرا دستگیری کند اتفاق نیفتاد تا آنکه بشیخ جلیل الله بخش رسیدم و دیدم او را کسی که میطلبیدم نهایت اعتقاد و کمال ارادت به ملازمان آن بزرگوار حاصل گردید و شیخ نیز مرا بحسن قبول تلقی فرمود و مرا بشاگردی ومریدی بپذیرفت و گفت من از دیرگاهی است که انتظار تو را میبرم و از طریقۀ شیخ الله بخش آن بود که تامریدرا در خدمات ناهموار و ریاضات سنگین که برطبع خودبین و نفس سرکش ملایم نیست بکار نمیفرمود تلقین ذکر نمینمود و دستور عمل نمیداد چرا که در طریقت مشایخ نقشبندیه تصفیه بر تزکیه مقدم است بر خلاف اکثر مشایخ طریقت که تزکیه را بر تصفیه مقدم میدارند پیران نقشبندیه میفرمایند بعد از آنکه انسان بتوجه کامل و حضور صادق بتصفیه پرداخت در اندک زمانی بمدد جذبۀ رحمانی اورا چندان تزکیه حاصل میشود که از ریاضات و سیاسات بسالها میسر نمیگردد و چه نزد مشایخ این طریقه جذبه بر سلوک مقدم است و مشی سلوک و سلوک ایشان مستدیر میباشد نه مستطیل و میگویند اول قدم سالک در حیرت و فناء است خواجه بهاءالدین نقشبندی میفرماید بدایت ما نهایت دیگران است و هم وی گفته شناسائی حق و مقام معرفت بر بهاءالدین حرام است چنانکه آغاز و انجام بایزیدبسطامی نباشد و خواجه عبیدالله احرار فرموده است که اعتقاد پیشینیان و بکلمات ایشان شاید بعضی را براه انکار این گفتار برد و رفتار دوری و سلوک مستدیر ما راقبول نکند تا آنکه از طریق شرع و لسان رسول و راه سمع چیزی که منافی این سخن باشد به ما نرسیده است بلکه حدیث مثل امتی مثل المطر لایدری اوله خیر ام آخره دلیل صحت این دعوی و مؤید صدق این کلام میباشد. باری شیخ تاج الدین بشرحی که سید محمود بن اشرف حسنی در رساله تحفه السالکین آورده میگوید: پس من بر حسب دستور شیخ الله بخش که فرمود یا شیخ تاج، روش ما آن است که تا مرید هیزم و آب از برای مطبخ ما نکشد بتلقین ذکر نخواهد رسید تو نیز تا سه ماه مشغول این کار میباش. مشغول هیزم کشی و آب آوری بودم راوی میگوید: مردم آن بلد میگفتند زمانی که شیخ تاج الدین بریاضت خدمت مطبخ مشغول بود از وی کارها برخلاف معهود نوع بشر و افعال خارق طبیعت عالم مشاهده میگردید مثلاً بار گران بمراتب فزونتر از اندازۀ توان خویش بدوش می آورد و کوزۀآب که بر سر میگذاشت همه میدیدیم که مقدار یک ذراع از سروی بالاتر است و بر سر او متصل نیست اما این کرامت انفصال جرۀ آب را خود از وی پرسیدم گفت من ملتفت نبودم شاید راست باشد الحاصل چون سه ماه بروی چنین گذشت و زمان خدمت مطبخ بسر آمد شیخ الله بخش باوی خطاب کرد که قد تم امرک بسم الله اشتغل بالذکر یعنی کار خدمت تو بانجام رسید اینک بنام خدا مشغول یاد الهی باش امر شیخ بخدمت مطبخ در باطن بود و حکم او باشتغال ذکر در ظاهر پس ذکر عشقیه را با وی تلقین کرد و او مشغول بوده تا در خدمت شیخ الله بخش برتبۀ کمال و مقام تکمیل نایل گردید. سیدمحمود بن اشرف نوشته است که سیدو مولای من شیخ تاج الدین ده سال خدمتی بشیخ الله بخش کرد که از حد طاقت بشر بیرون بود پس شیخ مذکور او را اجازۀ ارشاد مریدان داد و تاج الدین خود میفرمود آنچه را که شیخ الله بخش بامن بشارت داده بود حاصل گردید ولی حصول آن بتدریج و بعد از انتظار امور می بود و هم خود فرموده است که خدمت کردن شیخ برای من بیشتر سودمیبخشید تا ذکر نمودن و آنچه یافتم و به هر چه رسیدم از احوال در حین خدمت و مقارن آن بود بالجمله شیخ تاج الدین در میان مریدان شیخ الله بخش باعلی درجۀ اشتهار و اعتبار واصل گردید و رتبۀ صدور خوارق و ظهور کرامات برای او حاصل آمد از جملۀ کرامات و خوارق عادت که در حق او دیده و نوشته اند یکی آن است که یک روز در شهر امروهه بمراقبت نشسته بود پس سر برداشت و از وی نوری درخشید و بر درخت اناری که در آن مکان بودبتافت از آن وقت باز آن درخت با بر وبرگش یکجا تریاقی بود مجرب که مردم از بیماریها و ناخوشیها بدان استشفاء میکردند و این معنی در آن درخت ظاهر بود تا ازبیخ برافتاد و هم گویند که حضرت شیخ تاج الدین یک روز بگاه قیلوله داخل در سرای خود گردید و بر سریری که داشت بخفت و یاران او بیرون آمدند و بعد از ساعتی که برای ادراک حضور شیخ وارد سرا گردیدند وی را ندیدند و متحیر شدند و زمانی نگذشت که دیدند شیخ در جای خویش حاضر است و بر سریر خفته پس در پیش روی همه حاضران از فراز تخت برخاست و مشغول نماز گردید و کسی را استطاعت سؤال از سرّ آن غیبت و حضور نشد صاحب رسالۀ تحفه السالکین میگوید شنیدم که شیخ تاج الدین را دختری بود خرد سال وقتی آن کودک بیمار شد و در ایام مرض یک روز شیخ وضو میساخت خدای تعالی آن صغیره را ملهم نمود که از آب غسالۀ پاهای پدر خویش بنوشد پس چنین کرد و در وقت عافیت یافت و هم شنیدم که وقتی حضرت شیخ تاج الدین با اصحاب و احباب نشسته بود و در معارف و حقایق سخن میفرمود و در اثناء مطارحه و محاورت باحاضران مزاح و مطایبه میکرد پس بر خاطر یکی از حاضران خلجان کرد که مرشد کامل را خوش منشی شوخ وشی شایسته نیست شیخ بمجرد خطور این اعتراض بر ضمیر آن مرید روی خطاب با وی داشت و گفت طیبت و مزاح از سنت و سیرت سید المرسلین صلی الله علیه و آله است آن بزرگوار با یاران مزاح میفرمودند آنگاه قصۀ ابن ام مکتوم و خندیدن صحابه را در نماز باز نمود و این اطلاع بر ضمایر و اشراف بر خطرات خود اطراز دلائل کشف و امارات مقام صدور کرامات است و گویند یکی از ارباب مکاشفه مریدی از تبعۀ شیخ تاج الدین را باموری بشارت داده بود و آن مرید در وقتی که شیخ تاج الدین بمکۀ معظمه مشرف گردید همراه وی بود پس یکروز از قلب او خطور کرد که ازبشارات آن مرد مکاشف اثری پیدا نیست بمحض عبور این خاطر بر ضمیر او متوجه جناب شیخ تاج الدین گردید که سرّ تخلف بشارات آن شخص مکاشف از وی بپرسد شیخ تاج الدین پیش از آنکه وی اظهار چیزی کند فرمود اگر یکی از اولیای حق یکی را به چیزی نویددهد البته راست خواهدبود و صدق. و صدق بشارت حکما بظهور خواهد رسید هر چندبعد از ده سال یا دوازده سال بوده باشد آن مرد چون اشراف و اطلاع شیخ را احساس کرد خاطرش بیارمید و شک از دلش زایل گردید هم سید محمود بن اشرف میفرماید که من خود از حضرت شیخ تاج الدین شنیدم که گفت در یکی از سفرها به منزلی رسیده با اصحاب نشسته مشغول مراقبه بودم که شخصی ناشناس داخل حلقۀ حاضران گردید و نزدیک من شده بر دست و پای من بوسه داد و گفت من شخصی از جماعت جنیان میباشم و سکنای مادر این مکان است و ما چون طریقۀ شما را دیدیم شما را دوست داشتیم اینک می خواهم که بر طریقت خویش مرا ارشاد فرمائی پس من بر حسب استدعای او طریقۀ نقشبندیه را تلقین او کردم و او همه روزه حاضر حلقه میگردید ولی جز من احدی ویرا ابصار و مشاهدت نمی کرد و او میگفت هر وقت مرا بخواهیدکه حاضر شوم اسم مرا بر ورقه بنگارید و در زیر پاهای خود بگذارید که در ساعت حاضر میگردم و هم از آن شیخ جلیل استماع افتاد که میفرمود در سفری که بسمت کشمیر میرفتیم یکی از جنیان نزد من حاضر شده اخذ طریقت نمود و می خواست تا خاصیت نباتات و عقاقیر و اعشاب برمن عرضه دارد من نخواستم گویند آن جنی همواره ملازم خدمت و صحبت شیخ تاج الدین بود ولی شیخ را از حضور وی نفرتی در طبع لطیف حاصل می آمد و میفرمود جزء ناری بر مزاج این جنس غالب است همراهی و اختلاط اینها از اوصاف رذیله و اخلاق ردیه آنچه را که متولد از جزء ناری می شود مثل غضب و تکبر و امثالهما موجب می شود پس من خواستم حیلتی کنم که او را از خویشتن دور سازم گفتم از جنس جنیان زنی برای من بخواه گفت من خود خواهری دارم خوش روی و بی نظیر الا آن که نخست حکایتی معروض دارم آنگاه رای رای حضرت شیخ است همانا الفت و انس میان آدمی و پری در نهایت تعسر و اشکال است چرا که از جماعت جن بر حسب خلقت ایشان حرکات و افعالی صادر می شود که انسان حقیقت آنها را نمیداند و صبر نمی تواند کرد لاجرم اسباب نزاع و جدال لایزال مابین ایشان قایم خواهد بود در این مکانی که ما می باشیم یکی از صلحاء واولیاء بود از ما دختری خواست و فرزندی از ایشان پدید آمد یک روز آن شخص آتش میافروخت همینکه مشتعل شد جنیه فرزند را در آتش افکند آن شخص صبوری نموده و چیزی نگفت تا آنکه فرزندی دیگر ایشان را بهمرسید او رانیز بسگ داد پدر باز صبوری کرد و اعتراض نیاورد فرزند ثالث را نیز بروجه دیگر که به خاطر ندارم در نظر پدر نابود نمود آن شخص را دیگر توان تحمل نماند و سخت خشم گرفت و بانگ بر وی زد که سه فرزند مرا هلاک ساختی جنیه در حال هر سه فرزند او را حاضر کرد و گفت اینها را هلاک نکردم بلکه برای تربیت ببعضی از برادران سپرده بودم اینک فرزندان خویشتن بگیر و بیارام که مرا دیگر با تو نشستن امکان نخواهد پذیرفت این بگفت و از نزد شوی بپرید و با اینگونه ماجریات حضرت شیخ را چگونه رغبت همسری پریان در خاطر خواهد خلید هم سیدمحمود بن اشرف میگوید شنیدم که زمانی که شیخ تاج الدین در امروهه بود یکی از زنان صالحه از اهالی مشرق زمین که بشیخ معتقد بود مریض گردید و به حضرت شیخ التجا کرد که برای بهبودی وی توجهی فرماید شیخ بعیادت آن زن رفت و بر حال او رقت آورد که دید برموت مشرف است پس او را در ضمن خویش گرفت و در حال شفا یافت و این عمل را که اخذ فی الضمن میگویند کاری است در میان مشایخ نقشبندیان معمول که بیمار را در ضمن خویشتن گرفته بهبودی میرسانند و شرط این عمل در نزد این جماعت آن است که قبل از نزول ملک الموت متقبل شود چه اگر ملک الموت نزول فرموده باشد باید لامحاله قبض روحی بفرماید پس اگر آن بیمار را بعد از نزول ملک در ضمن بگیرد بایدبموت بدل و عوضی بجای او توطین کنند چنانکه مشهور است و مسلم که خواجه خاموش قدس الله سره یکی از علما را در ضمن خویش بگرفت و در ساعت شفا یافت شیخ تاج الدین میفرموده است در یکی از ساعات و اوقاتی که دعا درآنها رد نمی شود خدا را بسه حاجت خوانده ام و هر سه مستجاب شده است یکی آنکه کسی را از جانب من گزندی نرسد اگرچه بر اقتضای طبیعت بشریه بروی خشم گیرم دوم آنکه کشف را از من زایل نماید سیم آنکه هر که را از اهل طریقت که اخذ دستور عمل از من گرفته و مرید من گردیده باشد عاقبت نیک نصیب نماید و بمقامی از درجات بزرگان نایل فرماید مگر آنکه آن کس را منکر من سازد و از اعتقاد واردات بمن رویش بگرداند که در این تقدیر هر چه در حق او خواسته باشد بظهور رساند. سید مذکور در رسالۀ خویش میگوید همانا از این کلام شیخ تاج الدین ظاهر می شود که او را کشف و شهود حاصل نبود و خود نیز میفرمود که شیخ و مرشد هر طالب یا صاحب مقام کشف است و یا نیست اگرخداوند شهود و کشف بوده باشد مرید را چون حالی پیش آید لازم نیست که شیخ اظهار نماید چه او خود بمقتضای دارائی مقام کشف از حالات مریدان مستحضر است و هر که هر چه لازم باشد خواهد فرمود در این صورت اگر مرید عرض حال کند سوء ادبی مرتکب شده است واگر صاحب کشف نیست باید مرید حال خویش که پیش آید اظهار و عرض نماید و شیخ خود نیز از احوال ایشان پرسان بوده باشد این سخن را شیخ تاج الدین با مریدان میگفت محض اشعار لزوم بر اظهار احوال و از اینجا نیز مستفاد میشود که او را کشف و شهود نبوده لکن آنچه از کیفیت سلوک او با مریدان و اخبار از احوال ایشان محقق میشود آن است که او را اشرافی تام و اطلاعی عظیم بر خواطر و احوال بود خود مرا با آن بزرگوار ماجریاتی افتاد که هر یک دلیل صدق این دعوی تواند شد و گویا این وقایع و اموری که من خود از اطلاع و اشراف او مشاهدت کردم از عالم فراست بود که اقوی وارفع از مقام کشف است بالجمله شیخ تاج الدین در انواع علوم و فنون صناعات زحمت ها کشیده بود و متون بسیار خوانده لکن بعد ازغلبۀ جذبه بروی چندان از عالم صورت و رسوم و علوم آن زایل گردید که تمام آن صور علمیه از لوح خاطرش محو گشت و پس از تصفیۀ کامل عکوس علمیه و اشراقات صناعیه بر مرآت خاطر قابلش تابیدن گرفت بحدی که علمی نیست که او را بر دقایق آن وقوف کامل حاصل نباشد حتی اساتید هر علم چون مقام او را در لطائف و نکات فن خویشتن مینگرند متحیر میمانند و هکذا در سایر مدرکات غیر علمیه و صناعات متعارفه مثلاً او را رساله ای است مخصوص در انواع اطعمه و الوان خورشها و کیفیت طبخ آنهاو رساله ای است در علم فلاحت و چگونگی غرس اشجار و رساله ای است در علم طب و معرفت خواص نباتات و در صناعات کتابت نیز دخلی تمام و ربطی کامل دارد وقتی یکی ازافاضل که در علم طب مهارتی تمام و حذقی زایدالوصف داشت بروی در آمده و در دقایق فن خویش و علم منطق و علوم عقلانیه با او سخن درپیوست و چون باستحضار و لیاقت تام و اطلاع کامل شیخ برخورد در حیرت افتاد و این معنی موجب سعادت وی گشت که داخل طریقت شد و بر روش مشایخ نقشبندیه بسلوک افتاد از جمله مشایخ و مرشدان شیخ تاج الدین سیدعلی بن قوام هندی نقشبندی است که مولد و مسکن مدفن او ملک جانپور بود از بلاد هند که در شرقی دهلی بمسافت یکماه راه افتاده است سید مزبور از اولیاء مشهور میباشد و ازتصرفات عجیب و قوت جذب وی اموری در میان جمهور مذکور میگردد و بعضی از صلحا گفته اند که در میان امت محمدیه صلی الله علیه و آله و سلم بعد از قطب ربانی شیخ عبدالقادر گیلانی از احدی چندان خوارق عادت و غرائب کرامات و بدایع و تصرفات بظهور نرسید که از سید علی بن قوام جانپوری. از جمله شیخ تاج الدین صاحب این عنوان میگوید از مردی شنیدم که رسم سید علی بن قوام رحمهالله علیه آن بود که در وقت ضحی خلوت میکرد و در آن هنگام بروی جذبه غالب می آمد فلذا احدی را در آن حال بنزد خویش راه نمیداد و مردم همه این رسم معروف را از سید علیه الرحمه شنیده و دیده بودند و در وقت ضحی داخل خلوت او نمیشدند پس یکروز شخصی از اعراب که همانا از اولاد استاد حضرت سید بوده است در وقت معهود بخلوت او ورود نمود و خادم خواست تا از دخول خلوت منع کند نتوانست چه اعرابی بر منع وی عنایت نیاورد همین که همهمه بسمع سید رسید از داخل خلوت ندا داد که کیستی اعرابی خویشتن را تعرفه کرد و نام برد سید بانگ بروی زد که هان بگریز و به پشت درختی که اینجاست پناه بر وگر نه خواهی سوختن آن شخص از بیم بگریخت و خود را در پناه آن درخت انداخت پس ناگاه آتشی از باطن سید زبانه کشید و در آن درخت بگرفت و تمام آن بسوخت و بجز ریشه چیزی در جای نگذاشت ولی اعرابی سالم ماند و این واقعه دلیل نهایت اقتدار و کمال تصرف اوست باری شیخ تاج الدین از شیخ الله بخش بطریقت عشقیّه و طریقۀ قادریه و طریقۀ جشتیه و طریقۀ داریه جمیعاً مجاز بوده بلکه میگوید در باطن از جانب رئیس هر طریقت اجازه داشته است. صاحب تحفه السالکین میگوید خود از شیخ تاج الدین شنیدم که فرمود من طریقت کبرویه را از روحانیت شیخ نجم الدین کبری رضوان الله علیه گرفته در ربع روزی سلوک ایشان را به سر بردم و درآداب سلوک کبرویه رسالۀ مخصوص نگاشته و در آنجا چنین مسطور داشته که مشی و سلوک کبرویان بتمام اطوار سبعه تمام می گردد و در هر طوری ده هزار حجاب طی میشودکه سالک از آغاز تا انجام سلوک هفتاد هزار حجاب را درخواهد سپرد و به مقام واصلان الی الله خواهد رسید. اگرچه شیخ تاج الدین از همه رؤسای طرائق در باطن مجازبوده است ولی مریدان را جز بسلوک نقشبندیه تسلیک نمیفرمود و ارشاد نمیداد در مکتوبی به یکی از اصحاب خویش نوشته بود که اکابر نقشبندیه خداوند غیرت میباشندو با این که مشایخ و مرشدان طریقت ایشان بغیر مشی وآداب نقشبندیه تسلیک نمایند رضا نمیدهند من خود پس از آنکه از جانب خواجه باقی بسلوک نقشبندیه مجاز گردیدم و بتربیت مریدان و تسلیک ایشان به طریقت نقشبندیه رخصت یافتم اگر کسی بنزد من می آمد و بر آئین عشقیّه و یا غیر هم دستور عمل میخواست من دریغ نمیداشتم ومقید نبودم که البته او را بطریق نقشبندیه تسلیک فرمایم بلکه به هر طریقه که مرید خود طالب میشد ارشاد میدادم و تربیت مینمودم تا آنکه روزی روحانیت غوث اعظم خواجه عبیدالله احرار بنزد خواجه محمد باقی حاضرگردیده با او فرموده بود که شیخ تاج از مطبخ ما می خورد و سپاس دیگران میگزارد ما او را از نسبت خود خارج ساختیم خواجه محمد باقی معروض داشته بود که این بار براو ببخشای که من او را بیاگاهانم آنگاه ماجری بمن نوشت و من دانستم که بزرگان نقشبندیه غیوراند و بر تسلیک و تربیت مریدان بغیر طریقت ایشان راضی نمیشوند علامۀ محبی در سیاقت انتساب شیخ تاج الدین بحضرت خواجه بهاءالدین و سند اتصال سلسلۀ نقشبندیه در اخذ طریقت از حضرت رسالت پناه صلی الله علیه و آله و سلم میگوید: فله طریق النقشبندیه من الخواجه محمد الباقی و له من الخواجه الا ملتکن و له من مولانا درویش محمد و له من مولانا محمد زاهد و له من الغوث الاعظم عبیدالله احرار و له من الشیخ یعقوب الجرخی و له من حضره الخواجهالکبیر بهاءالحق و الدین المعروف بنقشبند و له من امیر سید کلال و له من الخواجه عبدالخالق الغجدوانی و من قطب الاقطاب الخواجه محمد بابا السماسی و له من حضرهالخواجه علی الرامتینی و له من حضرهالخواجه محمد الجرنفوری و له من الخواجه عارف ریو کری و له من الشیخ یعقوب بن ایوب الهمدانی و له من الشیخ ابی علی الفارمدی و له من الشیخ ابی الحسن الخرقانی و من سلطان العارفین ابی یزید البسطامی و له من الامام جعفر صادق و له من قاسم بن محمد بن ابی بکرالصدیق رضی الله عنه و من سلمان الفارسی و من ابی بکر الصدیق رضی الله علیه و آله عنه و من سید الکائنات صلی الله علیه و آله و سلم و النسبه الی الامام جعفر عن ابیه الی علی کرم الله وجهه وفات شیخ تاج الدین قبل از غروب یوم چهارشنبه هیجدهم شهر جمادی الاولی ازسال یکهزار و پنجاه هجری قمری در مکه اتفاق افتاد و صبح پنجشنبه در تربتی که در حیات خویش بدامنۀ کوه تعیقعان برای خود آماده ساخته بود مدفون گردید ضریحش در آنجا ظاهر است مردم برای زیارت و فاتحه قصد آن تربت میکنند. (نامۀ دانشوران ج 5 صص 5- 12). در کشف الظنون چ 1 استانبول ج 1 ص 542 رساله فی انواع الاطعمه و کیفیه طبخها و در ص 558 رساله فی غرس الاشجار و کیفیتها را بنام صاحب ترجمه نقل کرده است
لغت نامه دهخدا